جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت


 
  • پیام به هجدهمین دورۀ همایش «حکمت مطهّر»
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»

  • -->

    عرفان / سیر و سلوک - توبه / اقسام توبه
    اقسام حقّ النّاس

    حقوقي که آدميان نسبت به يکديگر و بر عهدة همديگر دارند را حقّ ‌النّاس نام نهاده‌اند. جبران حقّ‌النّاس بسیار مشکل‌تر از جبران حقّ‌الله است. خداوند از حقّ خودش می‌گذرد، ولی قسم ياد کرده که از حقّ بندگانش نمي‌گذرد.[1] کسي که حقّي از مردم ضايع کرده است، بايد به‌ صورت جدّي توبه کرده و حقّ مردم را ادا کند، و پشيماني خود را در محضر پروردگار عالم اظهار و اعلام نمايد.

    اداي حقّ‌النّاس نزد خداوند متعال از اهميّت وي‍ژه‌اي برخوردار است؛ چنان‌که اگر کسي حق مردم را ادا نکند و بدون توبه از دنيا برود، با عذاب سختي مواجه خواهد شد، مگر آنکه صاحبان حقّ را از خود راضي کند.

    قرآن کريم نحوة اداي ديون در قيامت را به روشني بيان کرده است:

    >وَ قَدِمْنَا إِلىَ‏ مَا عَمِلُواْ مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُورًا<[2]

    و ما به سراغ اعمالى كه انجام داده‏اند مى‏رويم، و همه را همچون ذرّات غبار پراكنده در هوا قرار مى‏دهيم‏.

    بر اساس فرمايش قرآن شريف، برخي از مردم در روز قيامت، کارهاي خير و عبادات و انفاقاتي که انجام داده‌اند را نظير گرد و غباري که در هوا پراکنده شده باشد، مي‌يابند؛ يعني اعمال نيک آنان باطل مي‌شود و ثمرة حسنات خويش را نمي‌بينند. علّت اين امر در کلام نوراني اهل‌بيت( تبيين شده است.

    از امام سجاد% سؤال شد: اگر کسي حقّ يک مسلمان را ضايع کند، آن مسلمان چگونه مي‌تواند حقّ خويش را بستاند؟ آن حضرت فرمودند: در قيامت به اندازة حقّ مظلوم از اعمال نيک ظالم بر مي‌دارند و به اعمال مظلوم مي‌افزايند. سپس از آن امام بزرگوار سؤال شد: اگر ظالم، حسنه‌اي نداشته باشد، چه مي‌شود؟ فرمودند: گناهان مظلوم را به پروندة اعمال ظالم منتقل مي‌کنند:

    «إِنْ لَمْ يَكُنْ لِلظَّالِمِ حَسَنَاتٌ فَإِنَّ لِلْمَظْلُومِ سَيِّئَاتٍ يُؤْخَذُ مِنْ سَيِّئَاتِ الْمَظْلُومِ فَتُزَادُ عَلَي سَيِّئَاتِ الظَّالِم»[3]

    بنابر اين در سراي آخرت و هنگام محاسبة اعمال، از عبادات و اعمال نيک و حسنات شخص بدهکار يا کسي که حقّي از ديگران ضايع کرده است مي‌کاهند و آن اعمال را به پروندة بستانکاران او مي‌افزايند. حتّي اگر کسي که حقّ النّاس دارد، عمل نيک يا عبادتي در پروندة خويش نداشته باشد و يا به جهت کثرت بدهکاري، اعمال حسنة وي تمام شود، گناهان و اعمال ناشايست بستانکاران را به پروندة وي منتقل مي‌کنند. به‌گونه‌اي که گويي خود او آن گناهان را مرتکب شده است و به ناچار بايد براي گناه ديگران نيز عذاب شود. در واقع خدمت بزرگي به بستانکاران خود کرده است که عذاب گناهان آنان را تحمّل مي‌نمايد و آنان بايد از اين جهت که از عقوبت اعمالشان کاسته شده است، خشنود باشند.

    در روايت ديگري آمده است که برخي افراد در قيامت، پروندة خويش را خالي از حسنات مي‌بينند. با تعجب سؤال مي‌کنند: اعمال خير و عبادات و انفاقات ما چه شد که اثري از آن نمي‌يابيم؟ به آنان خطاب مي‌شود: حسنات شما به پروندة اعمال کساني که با آنان خصومت داشتيد منتقل شده است. سپس مشاهده مي‌کنند علاوه بر اين که نامة اعمالشان تهي از نيکي‌هاست، گناهاني در آن ثبت شده است که هرگز مرتکب نشده‌اند. وقتي علّت را جويا مي‌شوند، به آنان خطاب مي‌شود: اينها گناهان كسانى است كه از آنها غيبت كرده‏ايد، به آنها ناسزا گفته‏ايد، نسبت به آنها بد انديشيده‏ايد و در خريد و فروش بر آنها ستم كرده‏ايد.[4]

    در اينجا براي توضيح بحث، بايد به تقسيم حقّ النّاس به دو قسم «آبرويي» و «مالي» اشاره نماييم.

    ضايع کردن حقّ مالي يا تضييع حقّ آبرويي ديگران بسيار مذموم است و در تعاليم قرآن و عترت، در رديف قتل نفس و آدم‌کشي، مورد نکوهش واقع شده است. پيامبر گرامي$ در اين زمينه مي‌فرمايند:

    «سِبَابُ الْمُؤْمِنِ فُسُوقٌ وَ قِتَالُهُ كُفْرٌ وَ أَكْلُ لَحْمِهِ مَعْصِيَةٌ وَ حُرْمَةُ مَالِهِ كَحُرْمَةِ دَمِهِ»[5]

    دشنام به مؤمن فسق است و قتال او كفر و خوردن گوشتش گناه و حرمت مالش چون حرمت خونش(حرام) مي‌باشد.

    بر اساس اين روايت، پيامبر اکرم$ از کسي که به مؤمنين دشنام دهد، يا آدم بکشد، يا غيبت يک مؤمن را بکند و يا حقّ مالي او را غصب نمايد، بيزارند.

     

    الف) حقّ النّاس آبرویی

    بردن آبروی دیگران و هتک حرمت و تحقیر شخصیّت سایر انسان‌ها، از مصادیق بارز حقّ‌النّاس است و باید از آن توبه شود. گناهان زباني که منجر به آبروريزي و اهانت به ديگران مي‌شود، گناهان بزرگی است و اثرات سوئی به جای می‌گذارد و سالک را از حرکت به سوی خداوند متعال باز می‌دارد.  

    در فرهنگ تعالیم دینی، اين قسم از حقّ‌النّاس يکي از بزرگ‌ترين و قبيح‌ترين گناهان شمرده شده است. بردن آبروي مردم، به مراتب بدتر از بردن اموال آنان است و خسارات بزرگ‌تری به همراه خواهد داشت؛ زیرا خسارات و زیان‌های مالی در هر صورت قابل جبران است؛ ولی لطمه‌ای که به آبروی مردم وارد می‌شود، زخمی غیر قابل درمان و غیرقابل جبران برجای خواهد گذاشت که اثر آن هیچ‌گاه التیام نمی‌یابد.

    هتک حرمت مردم به واسطۀ گناهان زباني نظير غيبت، تهمت، شايعه، زخم زبان، سرزنش، اهانت و سخن‌چینی، موجب آبروریزی و تخریب شخصیّت آنان مي‌گردد و از این جهت اگر کسی مرتکب چنین گناهان بزرگی شود و بدون توبه از دنيا برود، پروردگار عالم از او نخواهد گذشت و عذاب سختی در انتظار وی خواهد بود.

    بسياري از مردم از گناهاني نظير دزدي و حرام‌خواري پرهيز مي‌کنند، ولي متأسّفانه گناهان زباني نزد آنان عادي شده است و توجّه ندارند گناهي که به تحقير ديگران و بي‌احترامي به شخصيّت آنان منجر شود، از دزدي بدتر است! گرچه دزدی و حرام‌خوری نیز گناهان بزرگی است.

    مصيبت بالاتر اين است که برخي از مردم، غيبت، تهمت و شايعه‌پراکني خود را توجيه مي‌کنند؛ به عنوان يک امر واجب يا مستحب آبروي اشخاص را مي‌برند، از هر اهانتي دريغ نمي‌کنند، نام گناه خود را مثلاً غيبت يا تهمت سياسي مي‌گذارند و بدتر اينکه به خيالِ خام و واهيِ خود، تصوّر مي‌کنند به وظيفة‌شرعي خويش عمل کرده‌اند؛ در صورتي که از منظر قرآن، اين افراد در روز قيامت، ورشکسته‌ترين افراد هستند و بايد پاسخگوي اهانت‌ها و هتک حرمت‌هاي خود باشند:

    >قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالا، الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا<[6]

    بگو: آيا شما را از زيان‌كارترين مردم آگاه گردانم؟ آنان‏ كسانى‏اند كه كوشش‏شان در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مى‏پندارند كه كار خوب انجام مى‏دهند.

    اگر کسي زبان خود را کنترل نکند، شيطان بر او مسلّط مي‌شود و پشت سر هر کسي که بتواند غيبت مي‌کند، حتّي به جايي مي‌رسد که غيبت افراد موجّه و حتّي علمای ربّانی و مراجع تقليد را مي‌نمايد و براي آنان شايعه مي‌سازد. چنين افرادي توجّه ندارند که سخنان ناهنجاري که راجع به بزرگان دین بر زبان جاري مي‌سازند، تهمت است و گناه آن مضاعف خواهد بود. ولی اثر سوئی که در اذهان باقی می‌گذارد، بزرگ‌تر از گناهی است که مرتکب می‌شوند؛ زیرا تخریب شخصیّت مراجع تقلید و علماي دین، موجب بدبینی عموم مردم و جوانان به دین و دیانت می‌شود و این گناهی نابخشودنی است.

    کسی که به قصد از بین بردن اعتبار دیگران و تخریب شخصیّت افراد، مطالبی نقل کند و عیوب و نواقصی به مؤمنان و به‌ خصوص بزرگان و اشخاصی که از شخصیّت دینی و اجتماعی مناسبی برخوردارند، نسبت دهد، با این کردار و گفتار خود، رشتۀ ولایت بین خداوند متعال و خودش را قطع کرده است و جالب آن که بر اساس فرمایش امام صادق%، حتّي شیطان رجیم نیز ولایت چنین کسی را نمی‌پذیرد:

    «مَنْ رَوَي عَلَي مُؤْمِنٍ رِوَايَةً يُرِيدُ بِهَا شَيْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ لِيَسْقُطَ مِنْ أَعْيُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَايَتِهِ‌ إِلَي وَلَايَةِ الشَّيْطَانِ فَلَا يَقْبَلُهُ الشَّيْطَانُ»[7]

    هر كه بر ضرر مؤمن داستانى بگويد و قصدش [بازگویی]عيب او و ريختن آبرويش باشد كه از چشم مردم بيفتد، خداوند او را از ولایت خود به ولایت شيطان براند و شيطان هم او را نمی‌پذيرد.

    اگر مقصود از «ولایت» در این حدیث سرپرستی باشد، معلوم می‌شود خداوند تعالی دست عنایت خود را از روی سر شخصی که برای تخریب شخصیّت دیگران شایعه می‌سازد و مثلاً در مورد نحوۀ زندگی، میزان دارایی و خصوصیّات فردی و خانوادگی افراد، داستان سرایی می‌کند، بر می‌دارد؛ یعنی او خود به خود از هدایت الهی محروم می‌گردد و به اعماق درّۀ شقاوت و بدبختی پرتاب می‌شود. بنا بر تعبير قرآن کريم، خداوند متعال برخي از انسان‌ها را گمراه مي‌کند:

    >إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ<[8]

    خداوند هر كس را بخواهد گمراه‏ مي‌کند.

    معناي ضلالت در اين‌گونه آيات، اين است که دست عنايت خداوند متعال از روي سر بنده برداشته شود. و واي به حال بنده‌اي که عنايت و هدايت الهي همراه او نباشد:

    >مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِيَ لَهُ وَ يَذَرُهُمْ في‏ طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُون<[9]

    هر كه را خداوند گمراه كند، براى او هيچ رهبرى نيست، و آنان را در طغيانشان سرگردان وا مى‏گذارد.

    بنابراين معناي اين آيه و آيات مشابه اين نيست که خداوند کسي را گمراه مي‌كند، معلوم است كه خدا كسي را گمراه نمي‌كند، بلکه قرآن شريف مي‌فرمايد: اگر انسان كاري ‌كند كه دست عنايت خداي متعال از روي سرش برداشته شود، گمراه مي‌شود و ديگر کسي نيست که او را هدايت نمايد.

    اين موضوع با ذکر دو مثال قدري روشن‌تر مي‌شود. اگر کسي در بالاي‌ كوهي يك سنگ را نگه ‌داشته باشد، تا وقتي اين سنگ را نگه داشته‌، پرت نمي‌شود. ولي اگر رهايش كند، بدون اينکه نياز به کمترين حرکتي باشد، همين مقدار كه دست از سنگ بردارد پرتاب مي‌شود و از بالاي كوه به پايين مي‌افتد و ذرّه ذرّه مي‌شود.

    معناي گمراهي خداوند همين است. همين مقدار كه پروردگار عالم لطف، عنايت و هدايت خود را از كسي برداشت، به اعماق درۀ شقاوت پرتاب مي‌شود و اين تازه ابتداي گمراهي و بيچارگي او است.

    مثال ديگر اينکه نيروگاه توليد برق براي همۀ وسايل برقي، برقِ لازم را توليد مي‌کند و مي‌فرستد. حال اگر يک لامپ روشن نشود، بايد علّت را در عدم شايستگي آن لامپ جستجو کرد و نمي‌توان گفت نيروگاه کوتاهي کرده است.

    اگر در روايت اخير، منظور از به کارگیری واژۀ «ولایت»، محبّت و دوستی باشد، برای بیچارگی و بدبختی آدمی همین بس است که خداوند دوستی خود را با بندة خويش قطع نماید.

    در اينجا توضيح اين نکتة اخلاقي لازم است که: اساساً بازگو کردن عیوب مردم، گناه بزرگی است و بسیار نکوهش شده است. حال اگر کسی که عیب و نقص او بیان می‌شود، آن عیب را واقعاً داشته باشد، آن بازگویی، غیبت است که قرآن کريم آن را به خوردن گوشت برادر مرده تشبيه کرده است.[10] ولی اگر آن عیب را نداشته باشد، یا شایعه‌ای که در خصوص او ساخته می‌شود، اساساً دروغ باشد، اين گناه تهمت است و کيفر و زشتي آن، مضاعف می‌باشد. بنا بر تصریح قرآن‌کریم، کسی‌که دروغ‌پردازی می‌کند، ایمان ندارد:

    >إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ<[11]

    تنها كسانى دروغ‏پردازى مى‏كنند كه به آيات خدا ايمان ندارند و آنان خود دروغگويانند.  

    خداوند متعال همۀ بندگان خويش را دوست دارد و براي آنان احترام قائل شده است، به همين دليل آزار و اذيت بندگان يا بي‌احترامي و تحقير آنان را دوست ندارد و از آن نمي‌گذرد؛ چنان چه در حدیث قدسی می‌فرماید:

    «مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ»[12]

    هر كه به يك دوست من اهانت كند، آشکارا به جنگ با من آمده است.

     

    مرحوم شيخ کليني) در کتاب شريف کافي، روايتي ذکر کرده که مراد از ولي در روايت فوق را شيعيان مي‌داند.[13]

    حتّي از منظر تعاليم دين مبين اسلام، اهانت به گناهکاران و مجرمين و حتّي محکومين به اعدام نيز جايز نيست و  اساساً شکنجه و تحقیر در اسلام ممنوع است. و این به خاطر عزّت و احترامی است که پروردگار عالم برای انسان قائل شده است.

    بر اساس قاعدۀ مهم امر به معروف و نهی از منکر که فعلاً در جامعه مطرود است، همة اهل ايمان وظيفه دارند در مواجهه با اشخاص گناهکار و مجرم و محکوم، با تلطّف و مهرباني برخورد کرده و آنان را به‌صورت مستدل موعظه نمايند و در جهت هدايت آنان تلاش کنند. مگر اين‌که آن موعظه اثر نبخشد و چاره‌اي جز تنبيه مجرم نباشد که در آن صورت نيز صرفاً حکومت اسلامي و قاضي شرع حق دارد او را به نحو مقتضي، يعني بر اساس موازين شرعي و قواعد و اصول فقهي، تنبيه نمايد و ساير مردم چنين حق و چنين وظيفه‌اي ندارند. مأمورین مربوطه نیز در این موارد باید صرفاً و تنها به اجرای حکم قاضیِ داراي صلاحيّت شرعي بسنده کنند و حقّ هيچ‌گونه اهانت و تحقیر و ناسزاگویی ندارند.  

     

    توبه از حقّ النّاس آبرويي

    رکن اساسي توبه از حقّ‌النّاس آبرويي، احساس و ابراز پشيماني نسبت به گناهان و تصميم جدّي براي اصلاح در آينده است. کسي که حقّ‌النّاس آبرويي بر عهده دارد، اگر پشيمان شده و خود را اصلاح كند، پروردگار عالم او را مى‏آمرزد. 

    کاربرد و اثر ندامت قلبي و اظهار شرمندگي در برابر خداوند رحمان و رحيم به قدري است که حتّي راضي‌کردن شخصي که آدمي از او غيبت کرده، به او تهمت زده يا به‌گونه‌اي شخصيّت او را تخريب کرده است نيز لازم نيست؛ زيرا بازگو کردن اين‌که نسبت به او مرتکب يکي از گناهان زباني شده، يا گناه زباني ديگران را شنيده است، خود سرآغاز فتنه و کدورت جديدي است.

    مثلاً اين‌که برخي از مردم وقتي غيبت کسي را مي‌شنوند، فوراً جهت طلب حليّت، غيبت انجام شده را به آن شخص گوشزد مي‌کنند، موجب کينه و دلگيري بين آن دو نفر مي‌شوند و اين کار خود نوعي سخن‌چيني است و گناه آن بزرگ مي‌باشد.

    وقتي در حضور انسان غيبت غائبين مي‌شود، يا اتّهامي به‌آنان نسبت داده مي‌شود، وظيفة هر مسلماني در مرحلة اوّل اين است که از شخص غائب دفاع کند و از وي رفع اتّهام نمايد و در حدّ توان، از تخريب و تحقير شخصيّت او جلوگيري نمايد. و پس از آن بايد در خصوص آن چه شنيده است و احياناً قدرت دفاع نداشته، استغفار نمايد.

    آن‌که خود عامل و ناقل غيبت و تهمت و ساير گناهان زباني بوده است نيز بايد با عذرخواهي از محضر پروردگار، تصميم جدّي به ترک گناه بگيرد و بسيار به‌جاست که اگر مي‌تواند، جبران خسارت و ضربه‌اي که به آبرو و شخصيّت آن شخص وارد نموده است را بنمايد و در صورت امکان، امتيازها و فضائل او را در ميان مردم متذكّر شود و سعي کند لطمه‌اي که به حيثيّت او وارد نموده را جبران نمايد. همچنين دعا و استغفار براى كسى كه از او غيبت شده يا مورد اتّهام واقع گرديده، لازم است.

    پيامبر اکرم$ در پاسخ به سؤالي، در خصوص كفّارة غيبت فرمودند:

    «تَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِمَنِ اغْتَبْتَهُ كُلَّمَا ذَكَرْتَهُ»[14]

    براى آنكه غيبتش را كرده‌اى، هر زمان که به يادش افتادى، از خداوند طلب آمرزش كنى.

    بنابراين در امر توبه، بن‌بست وجود ندارد و اگر کسي حقيقتاً از گناه خويش پشيمان شود و از خداوند متعال عذرخواهي کند و تصميم قطعي به ترک گناه و جبران گناهان بگيرد، قطعاً خداوند رحمان و رحيم او را مي‌بخشد و از گناهان وي در مي‌گذرد، هرچند گناهان او بزرگ و فراوان باشد.

    از سوي ديگر خداوند متعال اجازه نمي‌دهد حقّ کساني که آبروي آنان ريخته شده يا حرمت آنان شکسته شده است، پايمال شود. همان‌طور که رحمت حق‌تعالي اقتضا مي‌کند، توبة انسان گناهکار را بپذيرد و او را عفو نمايد، عدالت ذات باري‌تعالي نيز حکم مي‌کند که حقّ هر صاحب حقّي را به او بازگرداند.

    بر اين اساس، اگر کسي که حقّ‌النّاس آبرويي بر عهده دارد، بدون توبه از دنيا برود، اعمال نيک وي به پروندة صاحبان حق منتقل مي‌شود و يا گناهان آنان به پروندة او انتقال مي‌يابد تا آن اشخاص راضي شوند. و چنان‌چه شخص گناه‌کار، يعني کسي که مرتکب غيبت، تهمت، شايعه‌پراکني، سخن‌چيني و گناهاني از اين قبيل شده است، توبه نمايد و در قيامت اعمال حسنه و صالحي نداشته باشد، پروردگار متعال او را مي‌بخشد و در قيامت آن قدر پاداش به کساني که وي حرمت آنان را شکسته است، عطا مي‌فرمايد تا به حقّ خود برسند و راضي شوند. يعني خداوند متعال جبران حقّ‌النّاس آبرويي کسي که توبه کرده است را در قيامت به عهده مي‌گيرد.

     

    ب) حقّ النّاس مالي

    هرگونه خسارت و زيان مالي که توسّط انسان به ديگران يا بيت‌المال مسلمين وارد شود، حقّ‌النّاس مالي نام دارد و بايد جبران گردد. عدم جبران اين‌گونه حقوق، علاوه بر اين که شخص بدهکار را مبتلا به قساوت قلب و سنگدلي مي‌کند و زندگي ناآرامي در دنيا براي او پديد مي‌آورد، در برزخ و قيامت نيز او را گرفتار مي‌سازد و تا وقتي حقِّ ديگران را ادا نکند، از عذاب آخرت رهايي نخواهد يافت.

    در زمان خلافت عثمان، ابوذر غفّاري ـ‌ که درود خدا بر او باد ـ نزد عثمان رفت و صد هزار درهم در مقابل او ديد. ابوذر سؤال کرد: اين اموال چيست؟ عثمان پاسخ داد: صد هزار درهم است که از نواحي مختلف حکومت فرستاده شده است. ابوذر پرسيد: به نظر تو صد هزار درهم بيشتر است يا چهار دينار؟ عثمان گفت: صد هزار درهم. ابوذر گفت: آيا به ياد داري که من و تو يک شب به حضور رسول خدا$ شرفياب شديم و او را غمگين يافتيم؟! آيا در خاطرت هست که فردا صبح وقتي از آن حضرت علّت را جويا شديم، فرمودند:   

    «كَانَ قَدْ بَقِيَ عِنْدِي مِنْ فَيْ‏ءِ الْمُسْلِمِينَ‌ أَرْبَعَةُ دَنَانِيرَ لَمْ أَكُنْ قَسَمْتُهَا وَ خِفْتُ أَنْ يُدْرِكَنِي الْمَوْتُ وَ هِيَ عِنْدِي وَ قَدْ قَسَمْتُهَا الْيَوْمَ فَاسْتَرَحْتُ مِنْهَا»[15]

    چهار دينار از اموال مسلمين در نزد من باقي مانده بود و آن را در ميان اهلش تقسيم نکرده بودم، خوف اين داشتم که مرگ به سراغ من بيايد و آن چهار دينار از بيت المال همچنان نزد من باشد. ولي امروز صبح آن پول را تقسيم کردم و راحت شدم!

    در روايت ديگري نقل شده است که هفت دينار‌ از بيت‌ المال پيامبر$ نزد عايشه بود. در‌ يکي از روزهاي آخر زندگي مبارک‌شان و در حالي که بيماري ايشان شدّت گرفته بود، فرمودند: «يَا عَائِشَةُ اِبعَثِي بِالذَّهَبِ إلَي عَلِيّ ـ اى عايشه، آن دينارها را به نزد على بفرست.» عايشه آن هفت درهم را به حضور اميرالمؤمنين% فرستاد و حضرت على% نيز آن را به مصرف مربوطه رسانيدند.[16]

    بنابراین، اجتناب از حقّ‌النّاس و پرهيز جدّي از خوردن مال حرام ضروري است. کسي که حقّي از مردم ضايع کرده است و اموال ديگران را به باطل خورده، يا دزدي و حيف و ميل و ربا و رشوه و ...، در زندگی خود داشته است، در دنيا و آخرت دچار پريشاني، سردرگمي و بيچارگي خواهد شد.

    البته بايد توجّه داشت که حقّ‌النّاس مالي، صرفاً با دزدي از اموال ديگران محقّق نمي‌شود، بلکه تضييع حقّ ديگران، ابعاد گوناگوني دارد که تشريح آن در اين مجال نمي‌گنجد. ولي براي نمونه مي‌توان به مواردي نظير کم‌کاري، بي‌کاري و بدکاري توسّط افراد در اداره‌ها، شرکت‌ها، کارخانه‌ها، دواير دولتي و غيردولتي و... اشاره کرد که خود‌ نوعي دزدي تلقي مي‌شود. کارمندان و کارگران بايد به بهترين وجه به‌انجام وظيفه بپردازند و کوتاهي در خدمت‌رساني به ارباب رجوع، حق‌ّ‌النّاس است.

    امروزه يکي از مصيبت‌هايي که در جامعة مسلمين وجود دارد و نقص بزرگي براي آنان محسوب مي‌شود، مصيبت فساد اداري است. عدم رسيدگي به مشکلات اداري مردم، معطّل کردن پرونده‌ها، رشوه‌خواري، پارتي‌بازي و حيف و ميل، در اداره‌ها وجود دارد و اين امور، علاوه بر اين که براي جامعه و مردم مضر است، درآمد برخي کارمندان را حرام مي‌کند و دنيا و آخرت آنان و فرزندان آنان را تباه مي‌سازد.

    از ديگر مواردي که علماي ربّاني و اولياي الهي همواره از آن به‌طور جدّي  پرهيز داشته‌‌اند، غذاي حرام و شبهه‌ناک است؛ زيرا آنان پليدي غذاي حرام را درک مي‌کرده‌اند و به يقين مي‌دانسته‌اند که غذاي حرام، موجب انحراف فکري و عقيدتي مي‌شود و مانع بزرگي براي سعادت و رستگاري انسان به شمار مي‌آيد.

    نقل مي‌کنند مرحوم آيت‌‌الله العظمي سيد محمد باقر درچه‌اي) دعوت به يک ميهماني را مي‌پذيرد. بعد از صرف غذا، صاحب منزل سند قباله‌اي نزد ايشان مي‌آورد که تأييد نمايد. مرحوم آيت‌الله درچه‌اي) درمي‌يابد که غذايي‌ که خورده، شبهۀ رشوه داشته است. بنابراين مثل انسان مار گزيده به خود مي‌لرزد و رنگ او تغيير مي‌کند و به صاحب منزل مي‌گويد: مگر من با تو چه‌ کرده بودم که اين زهرمار را به خورد من دادي؟! بعد هم از جلسه خارج مي‌شود و غذاي خورده شده را برمي‌گرداند؛ ولي تا مدّتي در اثر خوردن اين غذاي شبهه‌ناک، آرام نمي‌گيرد.

    از ديگر مواردي که موجب وجوب حقّ‌النّاس مالي مي‌شود، ارائۀ کالا و خدمات بي‌کيفيّت است که ضمان‌آور نيز مي‌باشد. پيامبراکرم$ بر موضوع محکم‌کاري تأکيد فراواني فرموده‌اند و خود آن حضرت به اين امر مهم عمل مي‌کرده‌اند. آن حضرت به هنگام تدفین یکی از اصحاب، در قراردادن سنگ لحد محکم‌کاري مي‌کردند و فرمودند:

    «... وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ عَبْداً إِذَا عَمِلَ عَمَلًا فَأَحْكَمَهُ»[17]

    ... خداوند دوست مي‌دارد، هنگامى كه بنده‏اى كارى انجام مي‌دهد،‌ آن كار را محكم و استوار نمايد.

    مسلمانان بايد با‌ تبعيّت از فرامين آن‌ نبيّ‌گرامي$ و سرمشق قرار دادن ايشان در زندگي، خدمتي که ارائه مي‌دهند يا کالايي را که توليد مي‌کنند با‌ بهترين‌ درجۀ کيفيّت ارائه کنند و از انجام کارها به صورت ناقص و يا به اصطلاح‌ «سرهم‌بندي» به‌‌ شدّت پرهيز نمايند. به عبارت ديگر، هرکسی باید دوام محصول و خدمت خود را ابدی در نظر بگیرد و به هیچ وجه از کیفیّت آن نکاهد.

    گاهي مشاهده مي‌شود به جهت اين‌که پيمانکار ساختمان در کار خود عجله کرده و کار را  ناقص رها کرده است، خسارات فراواني به صاحب خانه وارد مي‌شود. امام مجتبي% هنگام شهادت، خطاب به جناده فرمودند:

    «اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً»[18]

    براى دنياى خود چنان كار كن كه گويى هميشه زنده خواهى ماند، و براى آخرت خود چنان كار كن كه گويى فردا خواهى مرد.

    اين‌گونه اعمال مختصّ امور ساختماني نيست و در همۀ مشاغل وجود دارد.

    از ديگر موارد حقّ‌النّاس، تضييع حقوق همسايگان است؛ نظير برخي از مجتمع‌هاي ساختماني که به ساير خانه‌ها اِشراف دارد، يا آفتاب خانه‌هاي اطراف را مي‌گيرد، يا خسارات ديگري به صاحبان آن املاک وارد مي‌سازد.

    عدم پرداخت ديون شرعي نظير خمس و زکات نيز حقّ النّاس است که آدمي را مديون اهل‌بيت( و گروه زيادي از مردم مي‌کند. کسي که خمس مال خود را پرداخت نمي‌کند، مال حرام خورده و به فرمودة قرآن کريم آتش مي‌خورد.

    >إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامي‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في‏ بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً<[19]

    در حقيقت، كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مى‏خورند، جز اين نيست كه آتشى در شكم خود فرو مى‏برند، و به زودى در آتشى فروزان درآيند.

    صاحب کتاب شريف عروةالوثقي ـ‌که يک کتاب فقهي معتبر و رايج در فقه است‌ ـ در آن کتاب مي‌فرمايد: اگر کسي خمس ندهد، هنگام خواندن جملة «اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَي ذَلِك‏» در زيارت عاشورا، در حقيقت خودش را لعن مي‌کند؛ زيرا او هم از جملة کساني است که حقّ اهل‌بيت( را ادا نکرده و به آن بزرگواران ظلم نموده است.

    پرداخت خمس و زکات، دستور صريح قرآن کريم است[20] و اهل بيت( نيز در روايات فراواني بر آن تأکيد کرده‌اند.[21] بنابراين بي‌تفاوتي نسبت به اين فريضه و يا ايستادگي در مقابل اين دستور ديني، به معني انکار و تکذيب آيه‌اي از آيات قرآن کريم است و عاقبت بسيار ناگواري در دنيا و آخرت براي آدمي رقم خواهد زد:

    >ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواي‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّه<[22]

    سپس عاقبت كسانى‌كه كارهاى زشت انجام دادند، اين شد كه آيات خدا را تكذيب كردند.

    حقّ‌النّاس مالي، مصاديق فراوان ديگري هم دارد که به جهت رعايت اختصار از ذکر آن مصاديق در اين نوشتار خودداري مي‌گردد. و به طور کلّي بايد گفت هر امري که موجب زيان و خسارت مالي ديگران و بيت المال ‌شود، حقّ‌النّاس مالي را واجب مي‌کند و اگر انسان از آن توبه نکند، گمراهي و شقاوت او حتمي است و بدون ترديد عذاب و آتش جهنّم که خود تهيه کرده و پيش فرستاده است، در انتظار او خواهد بود.

    توبه از حقّ‌النّاس مالي

    توبه از حقّ‌النّاس مالي نيز نياز به تحقّق ارکان توبه دارد. يعني بنده بايد پس از ندامت و اظهار پشيماني، تصميم به جبران گذشته و اصلاح آينده گرفته بگيرد و در حدّ مقدور  به جبران حقوق پايمال شده، بپردازد.

    امّا احساس پشيماني و اظهار شرمندگي در محضر پروردگار عالم و نيز تصميم براي جبران حقّ‌النّاس، براي تحقّق اوليّة توبه کافي است.

    بنابراين اگر در يک موقعيّت ويژة زماني يا مکاني نظير شب‌قدر يا در بيت‌الله‌الحرام، حالتي به انسان دست داد و احساس پشيماني به سراغ او آمد، نبايد آن فرصت را از دست بدهد و به تصوّر اينکه ابتدا بايد بدهکاري‌ها را بپردازد، توبة خويش را موکول به آينده کند. بلکه بايد همان لحظه، پشيماني خود را ابراز کند و با وجودي سراسر شرمگين و خجالت‌زده، از خداوند متعال عذرخواهي نمايد. اگر پشيماني و عذرخواهي او واقعي باشد، تصميم جدّي مي‌گيرد که اموال ديگران را به آنان بازگرداند و از اين پس نيز حقّ مالي کسي را غصب نکند.

    اگر تصميم او واقعي باشد و از قلب او سرچشمه گرفته باشد، خداوند متعال را «سريع الرضا» مي‌يابد، يعني خداوند سبحان خيلي زود از وي راضي مي‌شود و همان عهد و تصميم را مي‌پذيرد و او را مورد عفو، بخشش و مغفرت خويش قرار مي‌دهد. پس از آن و در اوّلين فرصت باید حق ّهر صاحب حقّ و هر مالي را که از ديگران غصب کرده و يا به ناحق تصرّف نموده، به صاحب آن برگرداند. اگر هم به‌گونه‌اي ديگر خسارتي به ديگران وارد کرده، بايد آن خسارت را جبران کند و رضايت کامل طرف مقابل را جلب نمايد. در غير اين صورت، معلوم مي‌شود توبة او فريبي بيش نبوده و خداوند متعال نيز او را نبخشيده است.

    حال اگر نتوانست به صاحب حق دسترسي پيدا کند يا او را يافت، ولي به‌هيچ وجه راضي نشد، بايد مسئله را با حاکم شرع و مجتهد در ميان بگذارد. کسانی هم که در ادای دیون شرعی نظیر خمس و زکات و کفّارات، کوتاهی کرده‌اند، باید توبه کنند و در مورد نحوة پرداخت بدهی خود، به حاکم شرع جامع‌الشّرايط مراجعه نمایند.

    نکتة مهم و قابل توجّه در اين مبحث اين است که اگر کسي در زمان توبه، قدرت مالي جبران حقّ‌النّاس را نداشته باشد، بازهم نبايد از رحمت حق‌تعالي مأيوس شود؛ بلکه لازم است توبه کند و به سوي خداوند متعال بازگردد و به مغفرت الهي اميد داشته باشد. اگر پروردگار مهربان بداند که واقعاً توان بازپرداخت حقّ‌النّاس را ندارد، ولي تصميم جدي براي جبران دارد، او را مي‌آمرزد. او هم بايد تا آخر عمر بر تصميم قطعي خود پابرجا بماند و چنان‌چه قدرت مالي يافت، حقّ ديگران را بپردازد.  

    امّا از آنجا که بستانکار بايد به حقّ خويش برسد و عدالت الهي اجازه نمي‌دهد حقّ کسي ضايع شود، پروردگار متعال در قيامت، خود، جبران حقّ‌النّاس شخص بدهکار را بر عهده مي‌گيرد و بستانکار را راضي مي‌نمايد.

    پيامبر اکرم$ فرمودند: هنگام محاسبة اعمال، گروهي از مردم حقّ خويش را از کساني که حقّ آنان را ضايع کرده‌اند، طلب مي‌کنند. خداوند در صدد جلب رضايت صاحب حق در مي‌آيد و به او خطاب مي‌کند: سرت را بلند کن و به بهشت‌ها بنگر. طلبکار مشاهده مي‌کند و مي‌گويد:

    «يَا رَبِّ أرَي مَدَائِنَ مِنْ فِضَّةٍ مُرتَفِعَةٍ وَ قُصُورًا مِن ذَهَبٍ مُكَلَّلَةٍ بِاللّؤلُؤ»

    اى پروردگار، شهرها مى‏بينم از نقره‌هاي برافراشته، و قصرهايي  از طلا که با مرواريد آراسته شده اند.

    بعد با تعجب فراوان مي‌پرسد: اين شهرها و قصرها متعلّق به کدام پيامبر يا کدام صديق يا کدامين شهيد است؟ پروردگار متعال مي‌فرمايد: از آنِ کسي است که بهاي آن را بپردازد؟ بنده مي‌پرسد: بهاي آن چيست؟ مي‌فرمايد: بهاي آن عفو کردن تو از برادرت مي‌باشد. آنگاه بنده مي‌گويد: من برادر خويش را عفو نمودم. خداوند نيز در ازاي اين عفو و بخشش، هر دوي آنان را روانۀ بهشت مي‌کند.[23]

    از آنچه بيان شد، اين نتيجه حاصل مي‌شود که بن‌بست در اسلام و به خصوص در امر توبه وجود ندارد؛ کسي نمي‌تواند بگويد اموال فراواني از مردم يا از بيت‌المال پايمال کرده‌ام و ديگر توبة من فايده ندارد. کسي حق ندارد تصوّر کند بخشيده نمي‌شود، هرچند کوه عصيان، خطا، غصب و حقّ‌النّاس در پروندة اعمال او وجود داشته باشد و به هيچ وجه نتواند جبران اموالي که غصب يا پايمال کرده است را بکند.

     

    فضيلت عفو حقّ النّاس

    در پايان اين فصل، ذکر يک نکتة با اهميّت اخلاقي ضروري به‌ نظر مي‌رسد. عفو يا گذشت، يکي از فضائل اخلاقي است که در تعاليم روح‌بخش و انسان‌ساز قرآن و عترت، بسيار مورد تأکيد واقع شده است. از اين رو بسيار شايسته است که انسان از حقوق آبرويي يا مالي که بر عهدة ديگران دارد، گذشت کند.

    البته عفو از حقّ‌النّاس بسيار مشکل است، امّا آثار و برکات مادي و معنوي فراواني در زندگي انسانِ عفو کننده، پديدار مي‌سازد که به‌ هيچ‌ وجه قابل قياس با لذّت انتقام‌جويي و تلافي ظلم ظالمان نمي‌باشد.

    از نظر قرآن‌ کريم، عفو و بخشش در يک تقسيم‌بندي، داراي سه مرتبه است:

    مرتبة اوّل، اين است كه انسان بدي ديگران را ببيند، امّا به‌خاطر رضاي خداوند، از آن بگذرد. خداوند تعالي در قرآن کريم خطاب به پيامبر اکرم$ مي‌فرمايد:

    >خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين<[24]

    عفو و گذشت پيشه كن و به كار پسنديده فرمان ده و از نادان‏ها روى برتاب.

    مرتبة دوّم، آن است که انسان بدي ديگران را نبيند. قرآن کريم به ناديده گرفتن ظلم و بدي ديگران، «صفح» اطلاق مي‌کند و از مؤمنين مي‌خواهد که نسبت به هم‌‌ديگر صفح داشته باشند تا مورد مغفرت الهي واقع شوند:

    >وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ<[25]

    و بايد عفو كنند و چشم بپوشند. مگر دوست نداريد كه خدا شما را ببخشد؟ و خداوند آمرزنده مهربان است.

    کسي که انتظار دارد خداوند در قيامت او را ببخشايد، بايد خود نيز،‌ کساني را که در حقّ او ظلم کرده‌اند، ببخشد و مهم‌تر اينکه ظلم آنان را نديده بگيرد.

    مرتبة سوّم، آن است که انسان در مقابل بدي ديگران، در حقّ آنان نيکي کند. اين مرتبه از گذشت، انصافاً مشکل‌تر از مراتب قبلي است، امّا بايد دانست که در تعاليم ديني و مذهبي، اين‌گونه عفو و احسان مورد تأکيد فراوان واقع شده و به‌صورت جدّي از مسلمانان خواسته شده که اين‌چنين باشند. قرآن‌کريم مي‌فرمايد:

    >يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ[26]<

    بدى را با نيكى دفع مي‌نمايند.

    بنابراين بسيار نيکو است که آدمي گناه ديگران را ببخشد و از حقّ خود بگذرد. در اين صورت پروردگار متعال نيز علاوه بر اينکه جبران حقّ او را مي‌کند، او را مي‌آمرزد.

    حضرت زين‌العابدين امام سجّاد% در روايت مفصّلي از قول پدر گرامي خود، امام حسين%، و آن حضرت از قول مبارک اميرالمؤمنين علي%، به تشريح روز رستاخيز و دشواري‌هاي آن روز پرداخته و فرمودند: خداوند متعال در آن روز خطاب به بندگاني که در گردنة محشر ازدحام کرده‌اند، مي‌فرمايد:

    «أَنَا الْوَهَّابُ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَوَاهَبُوا فَتَوَاهَبُوا وَ إِنْ لَمْ تَوَاهَبُوا أَخَذْتُ لَكُمْ بِمَظَالِمِكُمْ»

    منم بخشايش‌گر، اينك اگر خواهيد يك‌ديگر را ببخشيد وگرنه حقّ شما را بگيرم؟

    در اين هنگام شاد مي‌گردند و برخى از آنان حقّ و طلب خود را مى‏بخشند. آنگاه خداوند متعال به فرشته‌اي که نگهبان قصرهاي بهشتي است، دستور مي‌دهد که پاداش عفوکنندگان را هويدا سازد.

    «فَيَأْمُرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُطْلِعَ مِنَ الْفِرْدَوْسِ قَصْراً مِنْ فِضَّةٍ بِمَا فِيهِ مِنَ الْأَبْنِيَةِ وَ الْخَدَمِ»

    دستور دهد قصرى را از (قصرهاى) نقره با تمام‏ ساختمان‌ها و خدمت‌كارانى كه در آن هستند به مردم نشان دهد.

    وقتي قصرى بسيار جذاب و زيبا و خدمت‌كاران زيبارو براي مردم نمايان مي‌شود، آرزوى برخورداري از آن قصر را در دل مي‌نمايند. پس خداوند سبحان مي‌فرمايد:

    «يَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ هَذَا لِكُلِّ مَنْ عَفَا عَنْ مُؤْمِنٍ ...» [27]

    اي گروه خلائق، اين قصر از آن كسى است كه از مؤمنى درگذرد...

    در قضيّه‌ حضرت يوسف% نيز آن حضرت، پس از آن‌ همه آزار، اذيّت و‌‌ ظلمي‌ که از‌ برادران خويش‌ ديد، براي اين‌كه خجالت نكشند، خطاب به آنان فرمود:

     >لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ<[28]

    امروز هيچ سرزنشى بر شما نيست، خداوند شما را مى‏آمرزد و او مهربان‌ترين مهربانان است.

    جالب آن‌که بعد از استقبال با شکوه از پدر و مادر و برادران، پدر و مادر را روي تختي که تدارک ديده بود، نشانيد و به پدر خويش، حضرت يعقوب% گفت: آزادي من از زندان و‌ آمدن شما از صحراي کنعان به‌مصر،‌ لطف خداوند است و‌ اين لطف خداوند پس از آن‌که‌ شيطان بين من و برادرانم کدورت انداخت، شامل‌ حال ما شد:    

    >مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْني‏ وَ بَيْنَ إِخْوَتي‏‏[29]<

    پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم را به هم زد.

    در واقع براي جلوگيري از شرمساري برادران و به‌ جهت اين‌که‌ پدر از فرزندان خويش خرده نگيرد، تقصير را به گردن شيطان انداخت و برادران خويش را تبرئه‌ کرد.

     

    مقصود قرآن‌ کريم از بيان قصص و حکاياتي همچون داستان حضرت يوسف%، قصه‌پردازي نبوده است؛ بلکه اين قصّه‌ها بايد سرمشق زندگي مسلمانان باشد. تاريخ را معلّم اخلاق خود قرار دهند و از آن پند بگيرند:

     >لَقَدْ كانَ في‏ قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ‏‏[30]<

    به راستى در سرگذشت آنان، براى خردمندان عبرتى است.

    نقل مي‌کنند فقيه عارف مرحوم‌ آخوند ملاّ حسينقلي همداني)، به اتّفاق جمعي از‌ اصحاب، پياده به كربلا مشرّف‌ مي‌شدند. در راه، اموال ايشان توسط راهزنان غارت مي‌شود. بعد كه سارقين، آن فقيه وارسته را مي‌شناسند، برمي‌گردند و هرچه ربوده بودند، تقديم كرده و معذرت مي‌خواهند. مرحوم آخوند،‌ تنها كتاب‌هاي وقفي را پس مي‌گيرد و بقية كتب و اموال را نمي‌گيرد و مي‌فرمايد: به‌ مجرّد‌ سرقت، من ايشان را حلال كردم؛ چون راضي نشدم به‌ واسطة من خداوند كسي را در آتش دوزخ بسوزاند و نمي‌خواهم به خاطر من لقمة حرام از گلوي كسي پائين برود و موعظه در او بي‌اثر باشد.



    [1]. الكافي، ج ‏2، ص 443   

    [2]. فرقان / 23

    [3]. الکافي، ج‏ 8، ص 106

    [4]. المحجّة البيضاء، ج 8، ص 343

    [5]. الكافي، ج 2، ص 359

    [6]. کهف / 104-103

    [7]. الكافي، ج 2، ص 358

    [8]. رعد / 27

    [9]. اعراف / 186

    [10]. الحجرات / 12

    [11]. نحل / 105

    [12]. الکافي، ج 2، ص 351

    [13]. همان، ص353

    [14]. الكافي، ج 2، ص 357

    [15]. تفسيرالقمي، ج 1، ص 51

    [16]. الطبقات‏الكبرى، ج‏2، ص 184

    [17]. بحارالانوار، ج 70، ص 298

    [18]. کفاية الاثر، ص 227

    [19]. نساء / 10

    [20]. انفال / 41؛ توبه / 103

    [21]. ر.ک: وسائل الشّيعة، ج 9، صص 554-483

    [22]. روم / 10

    [23]. الدرّالمنثور، ج 3، ص 161

    1. اعراف / 199 

    2. نور / 22

    [26]. قصص‌ /‌ 54

    [27]. الكافي، ج ‏8، صص 106-104

    [28]. يوسف / 92

    [29]. يوسف / 100

    [30]. يوسف / 111

    چاپ
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365